بيمعنايي يك بيانيه
عباس عبدي
هفته گذشته جبهه اصلاحات ايران بيانيهاي را درباره ضرورت گفتوگوهاي برجامي منتشر كرد و به نوعي خواهان ادامه اين گفتوگوها و نيز نقد روند جاري بود. بنده قصد ورود به محتواي اين بيانيه را ندارم چرا كه ميتوان با بخشي از آن نيز موافق بود و همدلي كرد، همچنان كه خودم نيز طي ماههاي گذشته در چندين نوبت درباره گفتوگوهاي برجامي و ضرورت انجام آن نوشتهام، ولي رفتار يك روزنامهنگار يا تحليلگر و نويسنده يا شهروند عادي با رفتار يك جبهه يا حزب سياسي متفاوت است. هنگامي كه كسي مثل بنده يا افراد مشابه ديگر متني را مينويسند، مخاطب به منطق دروني متن و اعتبار گزارههاي آن كار دارد، در حالي كه تحليل موضع و متن يك جبهه سياسي بيش از آنكه بر فهم محتواي آن و منطقي بودن گزارههايش متمركز باشد، با نسبت آن متن با حزب و جبهه سياسي مذكور متمركز ميشود. به عبارت ديگر ابتدا اصل موجوديت و عملكرد آن حزب و جبهه و صلاحيت موضعگيري آن مورد توجه قرار دارد سپس محتواي آن رد يا تاييد ميشود و الا نيازي نيست، يك حرف منطقي را كه يك نفر هم ميتواند بزند يك مجموعه بزرگ و با مشورت طولاني بزنند. پس، پيش از هر چيز بايد جبهه اصلاحات چگونگي موجوديت سياسي خود را اثبات كند، سپس در موضوعات گوناگون اعلام موضع نمايد. جبهه اصلاحات پس از شكست قاطع سياسي و ناتواني مطلق در آوردن مردم به پاي صندوقهاي راي در خرداد ۱۴۰۰، پيش از هر اقدامي از جمله موضعگيري درباره برجام يا ساير امور، بايد ابتدا موجوديت خود را بازنگري و تحليل كند. اگر آنان همچنان بر مشي گذشته هستند و نقدي بر آن نميبينند، در اين صورت طبيعي است كه مخاطب نيز اين بيانيه يا هر موضع ديگر آن را در اين چارچوب تحليل و فهم كند. ولي اگر سياستهاي گذشته جبهه را، هم از حيث راهبرد و هم تشكيلات و هم افراد و بالاخره تاكتيكها واجد ايرادهاي اساسي ميدانند، ابتدا بايد آن را تبيين كنند. روشن است كه اگر اين نكات در دستور قرار گيرد ماهها طول خواهد كشيد كه به نتيجه برسد و پيش از جمعبندي نهايي درباره آنها نميتوان وارد موضعگيريهاي سياسي شد. اين چه جبههاي است كه ميتواند پيش و پس از ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، همچنان با همان افراد و همان شيوهها ادامه حيات دهد؟
اين بدان معنا است كه اتفاق رخداده در ۲۸ خرداد از نظر آنان امري عادي و ساده بوده است. در حالي كه اين رويداد يك شكست بزرگ نه از اصولگرايان بلكه از جامعه و مردم بوده است. اصولگرايان كه شكست بزرگتري خوردند و هر سرمايهاي را كه ميتوانستند داشته باشند، سوزاندند، تا به اين وضع رسيدهاند. البته به آنان اعتراضي نميتوان داشت چرا كه اين راه را انتخاب كردهاند، ولي آيا اصلاحطلبان و جبهه اصلاحات هم گمان ميكنند ميتوانند بر همان مسير ادامه دهند؟ گويي كه نه خاني آمد و نه خاني رفت. هرگونه موضعگيري به نام اين جبهه تحت راهبرد، تشكيلات و افراد قبلي بيمعنا و تهي از پيام سياسي سازنده است، مگر اينكه يك بازنگري اساسي در سه وجه مزبور صورت گيرد و به روشني اعلام شود كه اشتباهات در كجا بوده است. ۲۸ خرداد نه فقط يك شكست راهبردي و حتي تشكيلاتي كه يك شكست اخلاقي بزرگ نيز بود. تقليل امر سياست به كمپينهاي انتخاباتي و تكنيكهاي بازاريابي و جعل نظرسنجي و تبليغات سطحي، شكستي بود كه هيچگاه فراموش نخواهد شد.